خیلی وقته که احساس میکنم از زندگی بریدم..
به آخر خط رسیدم..
نمی دونم چرا..
گاهی وقتا چشمام رو میبندم و ساعت ها به حال و روز خودم گریه میکنم..
در همون میان احساس میکنم یک نفر دستش رو گذاشته رو سرم و نوازشم میکنه..
بهم میگه نا امید نباش..
هنوز یک در مونده که کسی اون رو قفل نکرده..
تا سرم رو میارم بالا ناپدید میشه..
فقط از دور دست ها یک روزنه ی نور به چشمم میاد..
به سمتش قدم بر میدارم...
ساعت هاست به دنبالشم..
خدایا..پس کی میرسم... ؟
:: برچسبها:
روزنه ی امید ,
آخر خط ,
:: بازدید از این مطلب : 307
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14